
داستان همسایگی و رفاقتشان به بیش از سه دهه قبل برمیگردد؛ به زمانی که هرکدام از گوشهای از شهر به محله نوپای دانشجو آمده بودند. آن زمان که هنوز نه از بولوارمهران خبری بود و نه آبادانی به این نقطه رسیده بود. اما آنها کمر همت بسته بودند برای رشد محله خود. از کشیدن جوی و جدول و آسفالت گرفته تا پیگیری برای جانمایی پایهچراغهایی که روشنایی را به معابر کوچه رساند.
بعد هم با راهاندازی جلسه قرآن خانگی، فرصت دورهمی بیشتر همسایهها را فراهم کردند. اگرچه بعضی از آن جمع حدودا پانزدهنفره به رحمت خدا رفتهاند و دیگر نیستند، دورهمیشان هنوز پابرجاست و همسایههای مهران ۲۵ نگذاشتهاند حلقه ارتباطشان گسسته شود.
رقیه حلاجمقدم جزو نخستین ساکنان محله است که در گذشته مسئول خوشآمدگویی به همسایههای تازهوارد بود. زهرا موسوی که یک ماه بعد از آنها به این کوچه نقل مکان کرده است، تعریف میکند: تازه به اینجا آمده بودیم که یک روز رقیهخانم و همسرش با جعبهای شیرینی به خانه ما آمدند. هنوز هم همان روحیه را دارد و با همسایههای جدید رابطه خوبی برقرار میکند تا احساس خوبی در محله داشته باشند.
رقیه حلاجمقدم اولین کسی بوده است که خانهاش در اواخر دهه ۶۰ تلفندار میشود. او تعریف میکند: شماره تلفن را به همه همسایهها داده بودم تا به فامیل و آشناهایشان بدهند. گاه چند تلفن پشتهم میشد که با همسایهها کار داشتند.
رقیهخانم همسایه خوب را از خواهر و برادر به خود نزدیکتر میداند و میگوید: اگر فکر کنم همسایهای احوالپرسیام را به حساب فضولی نمیگذارد، ارتباط میگیرم تا در محله جدید، دوست و رفیق داشته باشند و اگر کاری داشتند، از گفتن آن دریغ نکنند.
زهرا موسوی را رقیهخانم، همسایهای مهربان و صبور معرفی میکند؛ همسایهای که هوای همسایه سالمندش را داشت و هروقت غذای گرمی درست میکرد، حتما باید برای همسایه هم میبرد. رقیه حلاجمقدم تعریف میکند: همسایهای داشتیم که سنوسالش زیاد بود و توانایی غذا درست کردن نداشت. هر وقت زهرا خانم غذا درست میکرد، یک ظرف هم برای او میبرد.
زهراخانم که از ساکنان اولیه محله بوده است، با کمک خانمهای همسایه پیگیری جوی و جدولکشی و جانمایی پایهچراغها را بهعهده گرفتند. او تعریف میکند: همسرانمان که به سر کار میرفتند، ما هم شالوکلاه میکردیم برای رفتن به ساختمان شهرداری و پیگیری آسفالت کوچه.
همسرانمان که به سر کار میرفتند، ما هم شالوکلاه میکردیم برای رفتن به ساختمان شهرداری و پیگیری آسفالت کوچه
موسوی باخبر بودن همسایهها از حال هم را اصل مهمی در عالم همسایهداری میداند و میگوید: بهتازگی شوهر یکی از همسایهها سکته کرده است. بهواسطه همین ارتباطی که داریم، به دیدارش رفتیم تا هم دلداری بدهیم و هم اگر کاری داشت، کمکش کنیم یا گاه، وقتی همسایهای به سفر میرود، خانهاش را به همسایه دیگری میسپارد که این خودش یک خیالراحتی است.
معصومهخانم کمی دیرتر از دو همسایه قبلی به این محله آمده است. اما آنقدر مردمدار و بااخلاق است که همسایهها سرش قسم میخورند. معصومه رهبان را خانم موسوی به ما معرفی میکند و میگوید: دوره قرآنی را که بنیانگذارش مرحوم بیبیجان بود، معصومه خانم ادامه داد.
این همسایه خوب محله دانشجو که واسط یک مرکز خیریه و ساکنان محلهاش است، کمکهای نقدی و غیرنقدی همسایهها و همدورهایها را برای رساندن به دست اهلش، به خیریه میبرد.
او میگوید: از آن جلسه قرآن ارتباطهای خوبی بین همسایهها شکل گرفته است که تا الان هم ادامه دارد. نتیجهاش شده است اینکه همه به کار هم میآیند و سعی میکنیم از مشکل مالی تا بیماری همسایه و... را پیگیری کنیم.
به گفته معصومهخانم، همین چندوقت پیش این همدلی همسایهها منجر به تهیه واحد مسکونی برای یکی از همسایهها شده و مشکل یک خانواده چهارنفره را حل کرده است.
* این گزارش پنج شنبه ۲۵ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۱ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.